“برای موفقیت در سرمایهگذاری در طول زندگی نیازی به IQ بالا، بینش تجاری غیرمعمول یا اطلاعات خاص نیست. آنچه مورد نیاز است، یک چارچوب فکری مناسب برای تصمیمگیری و توانایی حفظ آن چارچوب دربرابر تخریب توسط احساسات است. شما باید نظم عاطفی داشته باشید”
نقل قولی تکاندهنده از وارن بافت که من را منقلب کرد!
یکی از چیزهایی که درباره وارن بافت وجود دارد و من کام لا از آن متنفرم این است که او نقلقولهای زیادی دارد که پس از شنیدن آن پیش خودم میگویم: « خب معلومه! چقدر پیش پا افتاده…. » و سپس چند سال بعد به چیزی برخورد میکنم و بلافاصله یکی از نقلقولهای بافت به ذهنم میرسد و با خود میگویم: «خدایا! در آن جمله چه درسی بود. او چگونه این کار را میکند؟»
به هر حال، من فکر میکنم یکی از کلیدهای موفقیت در سرمایهگذاری این است که باید همواره یک ماشین یادگیری باشیم. من که سعی میکنم باشم. مطمئناً احساس میکنم در ۱۸ ماه گذشته چیزهای زیادی یاد گرفتهام (و فراتر از آن، من همیشه به دنبال یادگیری روشهایی برای «یادگیری بهتر» هستم) به عنوان بخشی از این فرآیند یادگیری، معمولا یک یا دو بار در سال یک نقلقول از بافت وجود دارد که واقعا در مورد من صدق میکند و باعث میشود یک درس جدید را به بخش ناخودآگاه ذهنم بسپارم. بنابراین تصمیم گرفتم یک مجموعه شش ماهانه تهیه کنم که در آن نقلقولهایی از وارن بافت را بنویسم که در شش ماه گذشته درس بزرگی از آنها گرفتهام.
بهنظرتان کدام نقلقول را برای شروع انتخاب کردهام؟ یک نقلقول که در مورد نظم و انضباط است. او تعدادی زیادی جملات درباره دیسیپلین دارد اما من این یکی را انتخاب میکنم:
“برای موفقیت در سرمایهگذاری در طول زندگی نیازی به IQ بالا، بینش تجاری غیرمعمول یا اطلاعات خاص نیست. آنچه مورد نیاز است، یک چارچوب فکری مناسب برای تصمیمگیری و توانایی حفظ آن چارچوب دربرابر تخریب توسط احساسات است. شما باید نظم عاطفی داشته باشید”
فکر میکنید چرا این نقلقول را برای شروع در این مجموعه انتخاب کردم؟
من همیشه ارزش نظم و انضباط را در زندگی شخصی میدانستم، اما نیمه اول سال ۲۰۲۲ به من نشان داد که نظم و انضباط در سرمایهگذاری نیز چقدر حیاتی است.
زندگی شخصی من را در نظر بگیرید: داستان علاقه من به بستنی یک شوخی همیشگی بین من و همسرم است. من عاشق شیرینی هستم. اگر یک بستنی بزرگ با طعم مورد علاقه من را بخریم، قبل از اینکه به وعده بعدی برسد من آن را تمام کردهام! فقط دو راه برای کنترل اشتهای سیریناپذیر من نسبت به بستنی پیدا کردهایم:
- برای من، اینکه رژیم بدون قند داشته باشم.
- برای او، اینکه هنگام خرید بستنی بگوید «این بستنی برای تو نیست»، به این معنی که من مجاز به خوردن آن نیستم.
بنابراین تنها راه من برای رعایت نظم و انضباط و نه گفتن به بستنی (و بسیاری از شیرینیهای دیگر) این است که هرگز به آن لب نزنم. بدون هیچ استثنائی مانند، “امشب فقط یک قاشق”. در واقع یا پرهیز کامل یا پرخوری کامل، حد وسط ندارد.
این موضوع چه ربطی به سرمایهگذاری دارد؟
با نگاه به گذشته، بدیهی است که بسیاری از سهام (به ویژه سهام در حال رشد/ یا سهام فناوری) خیلی خوشبینانه قیمتگذاری شدهاند یا به عبارتی بیش از حد ارزشگذاری شدهاند. بسیاری از این سهام نسبت به سطوح قبل از کووید، بیشتر از دو برابر شده و به سرعت در حال رشد بودند. در حالی که این شرکتها سودآور نبودند، سرمایهگذاران به تقاضای عظیم برای کالاها و خدمات نگاه میکردند و میگفتند: «سودهای فعلی را فراموش کنید. زمانی که این شرکت ۲۵ درصد از تقاضای کل را تصاحب کند، ارزش زیادی خواهد داشت.» با ادامه روند صعودی سهام، آخرین خرسها (افرادی که معتقد به ریزش بازار هستند) نیز به حاشیه رفته و سرمایهگذاران برای خرید سهام در هر قیمتی صف کشیده بودند.
بسیاری از سرمایهگذاران با خرید این سهام در انتهای چرخه متضرر شدند… اما بسیاری از سرمایهگذاران زیرک با زودتر خریدن سهام به سودهای شگفتانگیز دست یافتند، و اساساً هرگز هیچ پولی را از روی میز برنداشتند تا در زمان مناسب با استفاده از معاملات رفت و برگشتی (Round-trip trading) سهام را در بالاترین قیمت بفروشند.
توضیح: معاملات رفت و برگشتی (Round-trip trading) معمولاً به عمل غیراخلاقی بارها و بارها خرید و فروش یک اوراق بهادار گفته میشود تا دیگران را گمراه کند که تقاضا برای آن سهام بیشتر از آنچه که بنظر میرسد، وجود دارد.
بدیهی است که داستان فوق کمی سادهتر از واقعیت است، اما اگر بازارها را از نزدیک دنبال کنید، نمونههای متعددی از سهام و شرکتهایی که در مورد آنها صحبت میکنم را میشناسید.
در هر صورت، من اینجا نیامدم تا از سرمایهگذار خاصی نام ببرم. من هم مطمئناً از این خط فکری مصون نبودهام. من چندین معامله بزرگ داشتم که مستقیماً در حال بالا رفتن بودند و به اهداف قیمتی من رسیدند (یا از آن هم فراتر رفتند)، با این حال آنها را تا حدودی به دلیل ملاحظات مالیاتی نفروختم. اما دلیل اصلی من برای نفروختن این بود که سهام همچنان بالا میرفت و من فکر میکردم شرکت چقدر خوب عمل کرده است و مدیریت آن از هوای رقیق نیز ارزش ایجاد میکند!
به عنوان مثال، تصور کنید سهامی را به قیمت ۵۰ دلار خریده بودم و فکر میکردم که ارزش آن ۱۰۰ دلار است. به یاد دارم تنها چند هفته منتظر ماندم و قیمت آن به تقریبا ۹۵ تا ۱۰۵ دلار افزایش یافت و من با خود گفتم: « نباید بفروشم! الان بدهی مالیاتی سنگینی برایم خواهد داشت، در صورتی که با مدیریت آن، سود مرکب به قدری میشود که همچنان پس از پرداخت مالیات نیز، بازدهی با ریسک تعدیلشده مناسبی دریافت خواهم کرد». بطور کلی، سهامی که از آنها یاد میکنم در حال حاضر همگی در محدودهای بین ۵۰ تا ۷۰ دلار معامله میشوند.
و با نگاه به گذشته، همیشه من به شرکتهای مورد علاقهام (در زندگی واقعی) با توجه به حداکثر تقاضای موجود برای محصولات آنها نگاه میکردم و سعی میکردم خودم را قانع کنم تا آنها را بخرم و اجازه دهم که تا ابد به رشد و ایجاد سود مرکب برای من ادامه دهند. یکی از مقصرهای اصلی در این مورد برای من، شرکت تولید دستگاه ورزشی Peloton بود. من در سال گذشته بدون توقف در مورد این شرکت نوشتم، و این تا حدی به این دلیل بود که من همواره در حال ورزش با دستگاه ورزشی این شرکت بودم. همچنین این مسئله به این دلیل بود که فکر میکردم Peloton یک شرکت پیشرو در بازار خواهد بود که حداکثر تقاضای موجود را در دست میگیرد و به زودی، میتواند فرصت خرید فوقالعاده دیگری مانند آمازون، تسلا یا نتفلیکس باشد. در زمانی که شرکت افزایش سرمایه داده بود، مقالهای با عنوان “سهام پلوتون را با مسئولیت خودتان بفروشید” نوشتم، شرمآور است! زمانی که سهام آن در حدود ۱۰۰ دلار بود، و هیچ ایرادی در کار آنها که افزایش سرمایه دادند و تمام اعتبار شرکت را بلعیدند، نمیدیدم. زمانی که من در مورد Peloton صحبت میکردم سهام آن در محدوده ۸۰ دلار بود، و اکنون قیمتش تک رقمی شده و دیگر حتی هیچ علاقهای نیز به آن ندارم. بله، شرایط تغییر کرده است، اما اگر علاقهمند بودن به یک سهام در محدوده ۸۰ دلار و عدم علاقه به آن در محدوده ۸ دلار آن هم تنها چند ماه بعد، نشانه یک خط فکری ضعیف و اشتباه نیست، پس چیست؟
اما اینها چه ربطی به اعتیاد من به بستنی، و نقلقول وارن بافت در مورد نظم و انضباط دارد؟
سرمایهگذاری سخت است. افراد باهوش زیادی وجود دارند که ایدههای هوشمندانه زیادی را مطرح میکنند.
بهطور فزایندهای، فکر میکنم بخشی از هنر سرمایهگذاری داشتن نظم و انضباط برای نه گفتن است. به فرصتهایی که تنها “خوب بنظر میرسند” نه بگویید. به ایدههایی که کاملا در محدوده شناخته شده شما قرار نمیگیرند و به قدر کافی درباره آنها نمیدانید، نه بگویید. به گرفتن تنها یک بروشور کوچک در مورد ایدههایی که به طور کامل در مورد آنها تحقیق نکردهاید، نه بگویید.
ساده به نظر میرسد. اما اینکه تمام وقت خود را صرف تحقیق در مورد سهام و صحبت با سرمایهگذاران هوشمند دیگر کنید، واقعاً سخت است. راحت است که اجازه دهید تنها اندکی از نظم و انضباط خود منحرف شوید، اما قبل از اینکه متوجه شوید خودتان را در حال خوردن یک ظرف بزرگ از گیلاس مییابید…. منظورم خرید سبدی از شرکتهای در حال رشدی است که سودآور نیستند، اما همه با آنها به بازدهیهای بیشتر از ۵۰% رسیدهاند و در مقایسه با حداکثر بازار در دسترس برای محصولاتشان (TAM) و پتانسیل رشد عظیمشان، ارزان به نظر میرسند.
زندگی میتواند به سرعت شما را به دام بیندازد. خوردن “فقط یک لیوان بستنی” میتواند به سرعت به خوردن یک عدد بستنی بعد از هر وعده شام به مدت دو هفته متوالی تبدیل شود و ۲ کیلوگرم وزن اضافه کنید. سفتهبازیها در بازار سهام میتوانند واقعاً به سرعت باعث ۹۰ درصد کاهش در قیمت سهام شوند، و مهم نیست که چقدر معامله شما روی آن کوچک است. وقتی روی یک معامله ۹۰% ضرر میکنید، در نهایت تاثیر خود را بر بازده شما میگذارد!
برای من، داشتن نظم و انضباط برای نه گفتن به معنای نه گفتن به شرکتهایی است که جریان نقدی آزاد زیادی از خود بجا نمیگذارند (یا برنامهای برای انجام این کار در کوتاهمدت ندارند). بله، میدانم که این امر مانع از رشد بسیاری از کسبوکارهای واقعاً جذابی میشود که سودآورد نیستند، اما من آموختهام که داشتن پشتیبانی جریان نقدی برای متقاعد شدن درباره خوب بودن یک شرکت برای من بسیار حیاتی است. اگر شرکتی پشتیبانی جریان نقدی را نداشته باشد، احتمالاً برای من مناسب نیست. من در مورد آن قانع نمیشوم و نمیتوانم معاملات خوبی روی آن داشته باشم. اگر بالا رفت نمیدانم چه زمانی آن را بفروشم، و اگر کاهش یافت نمیتوانم تصمیم بگیرم که آیا یک فرصت خرید است یا نشانهای است که تمام محاسباتم اشتباه بوده است.
این بدان معنا نیست که من نمیتوانم از شرکتهایی که جریان نقدی ندارند چیزی بفهمم. یا بدان معنا نیست که نمیتوانم آنها را مطالعه کنم، درباره آنها تحقیق کنم، یا به این فکر نکنم که چگونه آنها با بقیه تفکرات من مطابقت دارند و بر شرکتهایی که در آنها سرمایهگذاری میکنم تأثیر میگذارند.
من فقط باید نظم و انضباط کافی داشته باشم که آنها را نخرم.
یک حوزه دیگر نیز وجود دارد که کاملاً با نظم و انضباط تناسب دارد و شایان ذکر است. من همیشه یک شکاک بزرگ نسبت به بیتکوین و کریپتو بودهام. زمانی که آن “داراییها” مستقیماً در حال حرکت به سمت بالا بودند، من زمان زیادی را صرف نگاه کردن و فکر کردن در مورد آنها کردم. هر پروژه رمزنگاری که به آن نگاه میکردم، فکر میکردم بازآفرینی فوقالعاده ناکارآمدی از مشکلاتی است که قبلاً حل شدهاند، یا اغلب فکر میکردم تنها یک طرح پانزی هستند. اما وقتی بقیه به من گفتند که کریپتو دنیا را تغییر میدهد، به تحقیق ادامه دادم و سرم را به علامت بله تکان دادم، زیرا قیمتهای کریپتو به شدت در حال بالا رفتن بود و این افراد روز به روز ثروتمندتر میشدند. در واقع، به پروژهای نگاه میکنم، و با خود فکر میکنم “احمقانه و غیراقتصادی بنظر میرسد یا به نظر میرسد که یک طرح پانزی باشد”…. اما همچنان به تحقیق درباره آن ادامه میدهم زیرا افراد زیادی قبلا از طریق آن ثروتمند شدهاند. با نگاه به گذشته، آن تحقیقها در حقیقت فقط زمانم را تلف کرد، و آن پروژهها هم در واقع عمدتاً پانزی یا واقعاً احمقانه بودند.
من در مورد برخی از سهام میم (meme stocks) که در اوایل سال ۲۰۲۲ سر به فلک کشیدند و متعاقباً سقوط کردند نیز، همین احساس را دارم. همیشه کاملاً واضح به نظر میرسید که برخی از فینتکها ( شرکتهای فناوری مالی) که سر به فلک میکشیدند، از منظر کسبوکار و اقتصاد افتضاح بودند و تنها یک پلتفرم زیبا و آراستهشده (که گاهی آن هم افتضاح بود) بر پایه یک کسبوکار ضعیف دیگر بودند (مانند بیمه، بانک، و غیره؛ چیزی شبیه به شرکت Lemonade با نماد LMND). وقتی آن سهمها مستقیماً در حال بالا رفتن بودند، تمایل داشتم حرف افرادی را که میگفتند این شرکتها قرار است دنیا را تغییر دهند باور کنم، حتی با اینکه به نظر میرسید اکثر آنها به جز گفتن “فناوری در حال تغییر جهان است” تحقیقات دیگری انجام ندادهاند.
در ادامه اما سعی میکنم نظم و انضباط داشته باشم و به چیزهایی که به وضوح احمقانه است نه بگویم. همچنین سعی میکنم وقتی یکی از آنها را دوباره دیدم، بجای اینکه فقط بگویم پانزی! پانزی! کار مفیدتری انجام دهم. من نمیخواهم کسی باشم که در شبکه تلوزیونی CNBC فریاد میزند فلان چیز احمقانه است، اما دفعه بعد که چیزی احمقانه مانند استیبلکوینها یا ارزهای دیجیتالی دیدم که به ازای استیک کردن ۲۰ درصد بازدهی میدهند، میدانم چه کار کنم. فوراً میگویم: “نه، این یک ایده احمقانه است و احتمالاً یک پانزی باشد” و از آن رد میشوم و یا ایمیلم را میبندم.
توضیح ۱: طرح پانزی نوعی کلاهبرداری است که سرمایهگذاران را فریب میدهد و با پول سرمایهگذاران جدید به سرمایهگذاران قبلی سود میپردازد.
توضیح ۲: سهام میم یا meme stock، به سهام شرکتی اطلاق میشود که به صورت آنلاین و از طریق پلتفرمهای رسانههای اجتماعی طرفدارانی شبیه به یک فرقه به دست آورده است.
بنابراین من در نیمه اول سال ۲۰۲۲ چه آموختم؟
نظم و انضباط اهمیت بسیار زیادی دارد و در سرمایهگذاری به آن نیاز است! به گمانه زنیها نه بگویید. به شرکتهایی که درباره آنها شناخت کافی ندارید، نه بگویید. منتظر بمانید تا فرصتها شما را پیدا کنند.
برای پیگیری اخبار روز و فوری فارکس و بازارهای جهانی به کانال تلگرام UtoFX بپیوندید.
وارن بافت کیست و بخشی از زندگی نامه وارن بافت را بخوانید
علی رغم ثروت ۶۰ میلیارد دلاری و موفقیت های فراوان، او بسیار ساده و در یک خانه قدیمی همراه همسرش زندگی می کند. او بسیار متواضع و انسانی خیر خواه و نیکوکار است و سالانه درصد زیادی از ثروت خود را به نیازمندان اهدا می کنند. با این حال نه تنها ثروت او کاهش پیدا نمی کند بلکه روز به روز افزایش تصاعدی نیز دارد.
یکی از ویژگی های خاص وارن بافت این است که او معادلات پیچیده اقتصادی را کاملا ساده ارائه می کند. او اعتقادی به کامپیوتر و سیستم های مدرن ندارد و اعتقادش این است که روش های قدیمی کاملا جواب می دهد.
در واقع او اعتقاد دارد که خود را در کاری باید بندازیم که کاملا به آن واقف باشیم و چون ارتباطش با کامپیوتر به این شکل نیست، ترجیح می دهد که از آن استفاده نکند.
صبر و شکیبایی ، اصل مهم سرمایه گذاری
او با رفتن به درب خانهها و فروش آدامس، نوشابه کوکا کولا و مجلات هفتگی شروع به کار کرد و برای مدتی نیز در مغازه پدربزرگش مشغول بود. در 11 سالگی سه سهم شركت citesservice را به قیمت هر سهم 38 دلار، برای خود و خواهر بزرگش به نام دوریز خرید.
در مدت كوتاهی بعد از خرید سهام، قیمت هر سهم به 27 دلار كاهش یافت. وارن ترسیده بود اما هیچ اقدامی نكرد تا اینكه هر سهم به 40 دلار رسید ، او خیلی سریع آنها را فروخت و بعد خیلی زود از این كار پشیمان شد، چون سهام citesservice پس از مدت كوتاهی به 200 دلار رسید. این تجربه درس بزرگی به او داد؛ اینكه یكی از اصول مهم سرمایهگذاری، صبر و شكیبایی است.
نکات اصلی سرمایه گذاری وارن بافت
– قیمت سهام را در بازار دنبال نكنید و به جای پیش بینی تغییرات بازار بر روی تك تك شركتها و ارزش آن ها كار كنید.
در مورد خرید سهام همان قدر وسواس داشته باشید كه در مورد كسب و كار خود دارید. در محدودههای كاری خود سهم خریده و در مورد سرمایهگذاری خویش دانش كافی داشته باشید.
پس از انتخاب سهم مناسب باید آن را در شرایط خوب و بد حفظ كنید. در بلند مدت شركتهای خوب برندهاند و شركتهای بد از بازار خارج می شوند. – شركت های خوب را در قیمت های پایین بخرید.
خصوصیات شرکت خوب از نظر وارن بافت:
دارای مدیریتی خوب باشد.
بیش از حد نیاز وجه نقد به دست آورده و آن را به روشی مناسب مصرف كند. یعنی یا آن را در فعالیت های سود ده سرمایهگذاری كند و یا به صورت سود نقدی و یا بازخرید سهام به سرمایه گذاران خود دهد.
بودن مصرف وجه نقد در آن را بررسی نمود.
دارای حاشیه سود بالا هستند.
ارزش بازار آن بیش از سودشان افزایش مییابد.
قیمت خرید خوب زمانی است كه قیمت سهم پایین تر از ارزش دفتری باشد.
سبد خود را به چند سهم خوب محدود كنید.
تحقیقات خود را به طور مناسب و روشن انجام داده و تحت تاثیر تفكرات دیگران قرار نگیرید.
وارن بافت موفق ترین فرد در زمینه هوش سرمایه گذاری در طول تاریخ است.
در یکی از سخنرانی های اخیر خود گفته است که زمانی که حدود ۲۰ سال سن داشتم به موضوع تمرکز احساس خوبی پیدا کرده بودم و فهمیده بودم که تمرکز روی اهداف در زندگی بسیار مهم است.
از این رو یک روز تمام فکرم را از مسائل حاشیه ای پاک کردم و چند ساعت با خود خلوت کرده بودم و موفق شدم که ۲۰ هدفی که در زندگیم برایم مهم بود را بنویسم. شاید به نظر برسد که ۲۰ هدف خیلی کم باشد. اما ۲۰ هدف مهم زندگی شاید زیاد هم باشد.
10 راز موفقیت از زبان وارن بافت
♠ شغل و کار مورد علاقه ات را پیدا کن
♠ ایده های وارن بافت اگه دوست دارید از هر چیزی زیاد داشته باشید، اگر این اعتقاد را دارید و فکر می کنید که تمام مشکلات شما تمام میشود کاملا در اشتباه هستید. مهم ترین موضوع موفقیت در کار و کمک به دیگران و خود است.
♠ در انتخاب کارکنان و نیرو به دنبال صداقت،انرژی و هوش باشید.
♠ همیشه و در هر حالی مطالعه کنید و آن را فراموش نکنید چون بسیار مهم است.
♠ شاید در راه موفقیت خیلی اذیت شوید اما اگر درست کار کنید آخر نتیجه کار را خواهید دید و آخر سود زیادی به دست می آورید .
♠ کارها را به شیوه ی خود انجام دهید و از کسی تقلید نکنید.
♠ علت شکست دیگران را جویا شوید چون شما زمان زیادی برای آزمون و خطا ندارید.
♠ الگوی عالی داشته باشید و همیشه به آن فکر کنید.
♠ اگر کسی مخالف شما حرف زد، ناراحت نشوید… اول فکر کنید که آیا راست می گوید یا نه. اگر حق با او بود آن را اصلاح کنید و اگر حق با او نبود و شما درست می گفتید، به حرف های او بی توجه باشید.
♠ همیشه کار و تلاش کن و ایمان داشته باشید که فردای شما یک هیجان و یک موفقیت به دلیل کار بی وقفه ی امروز شما است ، و او به شما بدهکار خواهد بود.
خلاصه کتاب روش سرمایه گذاری وارن بافت
کتاب روش سرمایهگذاری وارن بافت، به بررسی استراتژیهای سرمایهگذاری وارن بافت پرداخته و خواننده را با روشهای سرمایهگذاری او آشنا میکند. رابرت هنگستروم نویسنده کتاب روش سرمایهگذاری وارن بافت در این کتاب خاطر نشان میکند که بافت موفقیت خود را مدیون ۳ راهنمای بزرگ در عرصه تجارت و کسب و کار بوده است.
بافت توانست یک فلسفه شخصی در امر تجارت برای خود خلق کند که بیتردید از استادانی چون گراهام، فیشر و مانگر، الهام گرفته بود. کتاب روش سرمایهگذاری وارن بافت آموزههای یکی از موفقترین سرمایهگذاران بازار سهام را با خواننده به اشتراک گذاشته و به شما کمک خواهد کرد که با علم و دانش اقدام به خرید سهام و سرمایهگذاری در بازار کنید.
در این کتاب خواهید آموخت که چگونه تعصبات افراطی و احساسات باعث تقلید کورکورانه سرمایهگذاران در امر فروش و یا خرید سهام میشود. در کتاب روش سرمایهگذاری وارن بافت خواهید فهمید که با دوری جستن از تلههای روانشناختی و تمرکز بر روی اصول سرمایهگذاری بافت، خواهید توانستید شرطبندیهای موفقی انجام دهید.
بنابراین اگر فرصت مطالعه نسخه کامل کتاب روش وارن بافت نوشته رابرت هنگستروم را ندارید، میتوانید این خلاصه کتاب آموزنده را در وبسایت و اپلیکیشن بوکاپو بهصورت صوتی یا متنی مطالعه کنید.
ایده های وارن بافت
کارآفرین مشهور آمریکایی و مرد ثروتمند جهان، راز موفقیت خود را «کارکنان عاشق» عنوان می کند. «وارن بافت» می گوید: استخدام نیروهایی که در درجه اول «صداقت» و در عین حال «هوش بالا» و «انرژی فراوان» دارند، می تواند کسب وکار را به نتایج مثبت برساند. اما این، همه چیز نیست. مدیرانی که «آزادی عمل» کارکنان و «هدف محوری» را بر «مدیریت ذره بینی» ترجیح می دهند، محیط کار را برای «عشق به کار» فراهم می کنند.
وارن بافت، مدیر ارشد هلدینگ برکشایر هاتاوی را همه به واسطه خرد و دانشش در حوزه سرمایه گذاری می شناسند اما او ادعا می کند که موفقیتش را تا حد زیادی مدیون استخدام افراد مناسب است. او که حالا 91 سال دارد، به رهبران توصیه می کند که هنگام ارزیابی کارجوها در فرآیند مصاحبه، راستی و صداقت را در اولویت همه ویژگی ها قرار دهند: «ما موقع استخدام به دنبال سه چیز هستیم. به دنبال هوش، انرژی یا ابتکار و راستی هستیم. و اگر فرد، ویژگی آخر را نداشته باشد، اولی و دومی، شما را خواهند کشت چون اگر می خواهید کسی را که صداقت ندارد استخدام کنید، بهتر است تنبل و کودن باشد.» منظور او این است که اگر کارمند مربوطه، هوش و انرژی داشته باشد اما صداقت نداشته باشد، آن دو ویژگی ممکن است به ضررتان تمام شود.
مقصود او از انرژی، انرژی روانی است. کسی که همیشه در حال تفکر است و ایده و درون داد برای ارائه دارد. هوش نیز می تواند طیف وسیعی را شامل شود، از هوش هیجانی گرفته تا نبوغ یا مهارت های اجتماعی. هوش را به سختی می توان در فرآیند مصاحبه شناسایی کرد اما شناسایی انرژی به مراتب آسان تر است. زبان بدن و حالت صورت و گفتار، فاکتورهای خوبی برای تشخیص انرژی هستند. اما از همه اینها مهم تر، صداقت و راستی است.
این روزها مدیران استخدام باید فرآیند مصاحبه را خوب بررسی کنند تا مطمئن شوند که فرد مورد نظرشان، دارای راستی و صداقت است؛ ویژگی که نمی شود از آن کوتاه آمد. بافت سال ها پیش در نامه سالانه اش به سهامداران برکشایر نوشت: «20 سال طول می کشد که برای خودتان وجهه ای دست و پا کنید و 5 دقیقه کافی است تا کاملا خرابش کنید.»
قطعا کارجوهایی هستند که در مصاحبه، عدم صداقت از خود بروز می دهند. این به خصوص در دوره کرونا مصداق دارد که شرکت ها عجله دارند زودتر نیرو استخدام کنند و ممکن است از رفتارهای غیرصادقانه کارمندها چشم پوشی کنند.
شرکت چکستر که کارش کمک ایده های وارن بافت به سازمان ها در بهبود تصمیم گیری استخدام است، چندی پیش از 400 کارجو نظرسنجی کرد. نتیجه، شگفت انگیز بود: حدود 78 درصد اقرار کردند درباره قابلیت هایشان دروغ گفته یا ممکن است بگویند، مثلا در مورد معدل، دستاوردها، عنوان های شغلی و حتی معرف ها. و جالب تر اینکه وقتی از مدیران استخدام و کارشناسان منابع انسانی درباره معیارهای اخلاقی سوال شد، 66 درصد گفتند «اظهارات نادرست یا حتی دروغ را قبول می کنیم، اگر توضیح خوبی برایش وجود داشته باشد، یا اگر نتوانیم کارجوی بهتری پیدا کنیم.»
تنها 16 درصد کارجوها گفته اند هرگز دروغ نمی گویند. چیزی که بیشتر ما را ناراحت می کند این است که این ماجرا، جاده دو طرفه است. یعنی شرکت ها هم در آن دخیلند. اغلب شرکت ها طی فرآیند استخدام، کارجوهای فریبکار را از گزینه هایشان حذف نمی کنند. در حقیقت، 66 درصد کارفرماها اجازه می دهند کارجو، از دروغی که گفته قسر در برود. تنها 34 درصد شرکت ها فردی که دروغ گفته را هرگز استخدام نمی کنند. بقیه، با تبصره هایی، از دروغ چشم پوشی می کنند. وقتی از هر 10 نفر، 8 نفر دست کم درباره یکی از جنبه های خود دروغ گفته اند و دو سوم کارفرماها که می گویند در هر حال این افراد را استخدام می کنند، این یعنی بعید است نیروی کار شرکت شما، متشکل از افراد دارای انرژی و هوش و راستی باشد.
بافت این را می داند. به همین علت است که این قدر به راستی اهمیت می دهد. شاید استخدام فرد مناسب طول بکشد اما در نهایت، زمانی که صرف کردید می تواند یک سرمایه گذاری با ارزش باشد.
نوامبر پارسال، حدود 4/ 5 میلیون نیروی کار آمریکایی از کار خود استعفا داده و به دنبال فرصت های شغلی دیگر رفتند. این بالاترین رقم استعفا در یک ماه است که از سال 2000 تا به حال ثبت شده (تا قبل از سال 2000، این آمار ثبت نشده بود). این اتفاق کوچکی نیست. حجم استعفاها آنقدر بالا بوده که نامش را «استعفای بزرگ» گذاشته اند. استعفای بزرگ، باعث پیدایش روند دیگری به نام «شروع تازه» شده. مدیران ارشد و رهبران منابع انسانی شرکت های بزرگ و کوچک حالا دارند درباره استراتژی های حفظ و مشارکت نیروی کار خود تجدیدنظر می کنند تا تبعات ناشی از این استعفاها متوقف شود. در اینجا بد نیست دوباره سراغ توصیه های بافت برویم که بی ارتباط به استعفای فله ای کارمندها نیست.
وارن بافت یک راه حل ساده برای این مشکل دارد که بارها درباره اش صحبت کرده. او در سخنرانی ای برای دانشجویان مدرسه کسب و کار دانشگاه کالیفرنیا، این پیشنهاد را ایده های وارن بافت ارائه کرد:
«از شما خواهش می کنم شغلی انتخاب کنید که عاشقش هستید. باید عقلتان را از دست داده باشید اگر دائما شغل هایی انتخاب می کنید که دوست ندارید، صرفا به خاطر آنکه رزومه تان درخشان شود.» خب، این توصیه خوبی است اما یک کارجو نمی تواند در مصاحبه توی چشم های مدیر استخدام زل بزند و به او اعلام کند: «من شغلی می خواهم که عاشقش باشم.» اگر امکان پیدا کردن شغلی که عاشقش هستیم وجود نداشت، شاید بشود کاری کرد که شغل فعلی مان را دوست داشته باشیم. سوال اصلی ای که رهبران باید جوابش را پیدا کنند، سوالی است که فرهنگ شرکت را نشانه می گیرد: «چطور محیط کاری فراهم کنیم که در آن افراد، کاری که عاشقش هستند را انجام دهند و در نتیجه آن، کسب و کار به نتایج مثبت برسد؟» این مشکلی است که قبل از پاندمی باید حل می شد و قطعا حالا باید به آن رسیدگی کرد.
برای آنکه توصیه وارن بافت را در بستر کسب و کار محلی به کار ببرید، ابتدا باید این را بپذیرید که نسل جدید کارکنان، انتظارات کاملا متفاوتی دارد. بنابراین، مدیران باید بر اساس یکسری قوانین جدید، عمل کنند. در اینجا، یک نقشه راهنما را می بینید برگرفته از کتاب راهنمای مربیگری و آموزش خودم، که با استفاده از آن به کارکنانتان کمک می کنید شغل شان را دوست داشته باشند:
عرصه کار در آینده، هدف محور و دارای آزادی عمل است. یعنی هر کس مالک و مسوول کاری است که انجام می دهد، چه وقتی که برای خود کار می کنید و چه زمانی که با همکاران برای خلق یک ارزش، همکاری می کنید.
بیایید قبول کنیم که بعضی محیط های کار می تواند طاقت فرسا، دچار دسیسه و پر از افراد سمی باشد اما محیط کاری خوب است که افراد، «عاشق» آمدن به سر کار باشند. در چنین محیطی، فرهنگ مثبت و انگیزه بخش است. وقتی همکاران و مدیران در یک محیط امن روانی کار می کنند و ارزش ها، اخلاقیات، اعتقادات و هنجارهای مشترک دارند، تک تک افراد به شکلی منحصر به فرد، در جایگاهی قرار گرفته اند که عشق دهند و عشق بگیرند بدون ترس از جریمه. این به افزایش عملکرد کلی شرکت منجر می شود که ایده های وارن بافت نهایتا افراد مشابه را که عاشق کارشان هستند، جذب می کند.
در بسیاری از سازمان هایی که آموزششان داده ام، وظیفه مدیری که بالای سر کارمند است، این است که ترتیبی دهد کارها جلو بروند و قوانین و سیاست ها اجرایی شوند. در اینجا فرصتی هست که به آنها اختیار و قدرت داده شود تا مدیریت را یاد بگیرند اما آنها چنین امکانی ندارند چون آزادی و استقلال تصمیم گیری ندارند که بتوانند روی جنبه های انسانی کارشان تمرکز کنند.
وقتی به مدیران، آزادی داده می شود و شروع می کنند به تمرکز روی رابطه با کارمندها (گوش دادن به نیازها، دغدغه ها و ایده های آنها)، زودتر به راه حل های نوآورانه می رسند.
بارها از مدیران شنیده ام که می گویند «نمی توانم به درخواست کارمندم رسیدگی کنم چون سیاست شرکت اجازه نمی دهد و دستم بسته است.» حالا که دور، دور انعطاف پذیری و سلامت است، مدیران ارشد باید به مدیران میانی آزادی عمل دهند تا بتوانند غریزه انسانی خود را تمرین و به واسطه آن، نیازهای کارکنانشان را رفع کنند. مثلا شاید لازم باشد سیاست ها طوری تغییر کنند که متناسب با نقاط قوت و شخصیت اعضای تیم باشد. در نتیجه، محیطی شکل می گیرد که در آن، هم کارکنان و هم مدیران میانی دوست دارند در آنجا بمانند چون احساس «دوست داشته شدن» و حمایت شدن از مدیران ارشد می گیرند.
افرادی که دارای شخصیت و صداقت هستند، قابل اعتمادند، حالا در هر سطحی از مدیریت که باشند. شما نگران اقدامات چنین فردی نیستید. نگران نیستید که شما را زیر پا له کند. و این محیط کار را جذاب و مملو از عشق می کند. فرد با شخصیت همچنین، صداقت و افراد صادق بیشتری را به سوی سازمان روانه می سازد. به این ترتیب، محیط کار برای کسانی که دنبال چنین چیزی هستند، جذاب می شود. همه دوست دارند چنین جایی کار کنند.
فراموش نکنید کارکنانی که عاشق کارشان هستند، انگیزه بیشتری دارند که زمان بیشتری برای انجام کارها صرف کنند. آنها کارها را انجام می دهند چون «دوست دارند» نه از سر رفع تکلیف یا اجبار.
یکی دیگر از ویژگی های مورد تاکید وارن بافت، مورد اعتماد بودن کارجو است. کارفرماها همواره به دنبال استخدام کارجوی بی عیب و نقص هستند اما در این راستا، معیارهای مناسبی را در اولویت قرار نمی دهند. آنها بیش از حد روی مهارت ها و تجربیات زوم می کنند. اما به ندرت از خودشان می پرسند: «آیا این آدم قابل اعتماد است؟» بافت که یکی از موفق ترین سرمایه گذاران جهان است در سخنرانی ای در سال 1998 خطاب به دانشجویان دانشگاه فلوریدا بر اهمیت اعتماد تاکید کرد. اما منظور او از قابلیت اعتماد چیست؟
استخدام یک نیروی قابل اعتماد یعنی حصول اطمینان از اینکه او صادق و شریف باشد، یعنی حتی وقتی کسی حواسش به او نیست، به استانداردها و اصولی پایبند باشد. با وجدان و وظیفه شناس باشد، مطمئن باشید که درست قضاوت می کند و به آنچه می گوید عمل می کند.
نیازی به نظارت بر او یا مدیریت ذره بینی او نداشته باشید: اهداف تیم را درک کند و به اندازه شما، به کیفیت کار اهمیت دهد.
خود بافت نیز این ویژگی را بسیار ارج می نهد تا جایی که در نامه ای به سهامداران در سال 2003، عقد قرارداد با شرکت مک لین وابسته به والمارت را به عنوان مثال آورد. یک قرارداد عظیم با یک شرکت بزرگ. فرآیند تایید قاعدتا باید کلی طول می کشید. ده ها وکیل باید تک تک قراردادها و اسناد و توافقات را می خواندند. یک لشکر حسابدار باید تک تک آیتم ها در صورت های مالی شرکت را بررسی می کردند. و میلیون ها دلار و ماه ها زمان لازم بود تا پروسه کامل شود. اما بافت تنها با صرف دو ساعت، یعنی در یک جلسه دو ساعته و یک دست دادن، قرارداد را نهایی کرد. او می گوید: «بررسی خاصی نکردیم. می دانستم که همه چیز دقیقا همانی خواهد بود که والمارت گفته بود. و همان طور هم شد.»
یک جلسه دو ساعته و دست دادن و تمام؟ تصور کنید که چقدر زمان و پول و زحمت هدر می رفت اگر بافت به طرف مقابل اعتماد نداشت. جلوگیری از اتلاف این همه سرمایه، صرفا به این خاطر بود که یکی از طرفین مطمئن بود طرف مقابل به حرف هایش عمل می کند. در مورد استخدام هم همین است. داستان بافت نشان می دهد که اعتماد چه اهرم قدرتمندی است که با اتکا به آن، با تلاشی ناچیز می توانید نتایج عالی بگیرید. بهتر است یک کارجوی کم تجربه اما صادق، مبتکر و باهوش را استخدام کنید. به هر حال اگر او سابقه خودجوش بودن و اخلاق مداری و تشخیص مشکل را داشته باشد، احتمالا عملکرد بالایی نیز خواهد داشت. بدون اعتماد، داشتن یک تیم با عملکرد بالا ممکن نیست.
راهكارهاي مفيد مالي >>> توصیه هایی مهم از «وارن بافت» بزرگترین سرمایه دار جهان .
وارن بافت سرمایهدار آمریکایی با حدود 62 میلیارد دلار ثروت یکی از مورد توجهترین افراد دنیا است. او کار خود را با خرید سهم 50/7 دلاری برکشایرهاتاوی آغاز کرد تا وقتی مدیرعامل و رئیس برکشایر شد هر سهم درجه اول آن 119 هزار دلار قیمت داشته باشد. 10 توصیهای که او برای ثروتمند شدن میکند به قرار زیر است:
1- سود به دست آمده را سرمایهگذاری کنید
وقتی در بازاری مانند بازار سهام، سود به دست میآورید، ممکن است برای هزینه کردن آن وسوسه شوید. اما نباید این کار را بکنید. در عوض باید با این پول سرمایهگذاری دوبارهای انجام دهید. وارن بافت در کودکی با یکی از دوستانش دستگاه پینت بالی برای یکی از فروشگاهها خرید و بعد با پول بدست آمده از آن ماشینهای بیشتری خرید تا اینکه در فروشگاههای مختلف 8 دستگاه پینت بال داشت.
2- برای متفاوت بودن آماده باشید
تصمیمهای خود را بر اساس کارهای دیگران نگیرید. وارن بافت مدیریت پول خود را در سال 1965 با 100 هزار دلار سرمایه دیگران شروع کرد. همه گفته بودند که او شکست میخورد اما او 14 سال بعد شراکتی به ارزش 100 میلیون دلار داشت. او به جای تقلید از دیگران به دنبال سرمایهگذاریهای ارزشمند به روش و با فکر خود بود.
3- هیچ وقت شستتان را نخورید!
پیش از گرفتن هر تصمیمی اطلاعات لازم را جمع کنید و از دوستی یا آشنایی بخواهید که ضربالاجل شما را به شما یادآوری کند تا از آن تخطی نکنید. وارن بافت به این مفتخر است که پس از گرفتن هر تصمیمی آن را با دقت انجام داده. او مخالف هر گونه اتلاف وقت و مکیدن «انگشت شست» است. وقتی کاری به او پیشنهاد میشود او هیچ نظری نمیدهد مگر اینکه قیمتی به او پیشنهاد شده باشد.
4- قرارداد را پیش از نهایی شدن بررسی کنید
قدرت چانهزنی شما همیشه پیش از شروع به کار در یک شغل جدید بیشتر است، این زمانی است که شما میتوانید پیشنهاد دهید. وارن بافت این درس را هم در کودکی گرفت. وارن بافت در کودکی کار سختی برای پدربزرگش انجام داد که در مقابل آن پول ناچیزی گرفت. این کار او را شوکه کرد و باعث شد همیشه پیش از شروع یک کار یا پروژه شرایط را بطور کامل مورد بررسی قرار دهد.
5- مراقب هزینههای کوچک باشید
وارن بافت همیشه در جایی سرمایهگذاری میکند که مدیرانی دارد که مراقب کوچک ترین هزینهها هم هستند. او مدتی در شرکتی درگیر بود که صاحب آن اندازه کاغذهای توالت را هم کنترل میکرد. او همچنین یک بار دوستی را که تنها یک طرف ساختمانش را که رو به خیابان بود رنگ کرده بود، مورد ستایش قرار داد. وسواس داشتن بر سر هزینهها میتواند به پرداخت هزینههای سنگین کمک کند.
6- وام گرفتن را محدود کنید
زندگی با کارت اعتباری و وام شما را ثروتمند نمیکند. وارن بافت در طول عمرش هرگز میزان قابل توجهی پول قرض نکرده، نه برای سرمایهگذاری و نه برای مسکن. او افراد زیادی را دیده که ابتدا فکر نمیکردهاند گرفتار وامهای خود شوند اما بعد در پیامدهای آن غرق شدهاند.
7- پافشاری داشته باشید
با جدیت و پیگیری میتوانید از یک رقیب با وضعیت بهتر پیشی بگیرید. وارن بافت در سال 1983 یک تولیدی مبلمان را خرید که توانسته بود خود را از مغازه ای کوچک به بزرگ ترین فروشگاه مبلمان آمریکای شمالی ارتقا دهد. صاحب این مغازه در حالی این کار را انجام داده بود که رقبای بزرگ بسیاری داشت. به اعتقاد بافت شجاعت و پیگیری صاحب آن مغازه کوچک چنین رشدی را ممکن کرده بود.
8- زمان رفتن را بدانید
وارن بافت یک بار وقتی کودک بود روی مسابقهای شرط بست و باخت. بعد برای بازگرداندن پول خود دوباره شرط بست و دوباره باخت. او آنقدر باخت که دیگر تقریبا چیزی نداشت. بافت مریض شد اما درس خوبی گرفت. او دیگر این اشتباه را تکرار نکرد. همیشه باید بدانید که کی از کاری دست بکشید. نگذارید عصبانیت چشم شما را کور کند.
9- خطرات را ارزیابی کنید
در سال 1995 کارفرمای پسر وارن بافت متهم به دستکاری قیمتی شد. آن زمان بافت به پسرش توصیه کرد همیشه بدترین و بهترین سناریوهای ممکن را در ذهن داشته باشد. پسر او مزایا و مضرات ماندن در آن شرکت را بررسی کرد و فردای آن روز استعفا داد. بافت معتقد است که همیشه باید در زمان تقلا برای گرفتن تصمیمات بتوانید بهترین گزینه ممکن را با توجه به خطرات موجود انتخاب کنید.
10- معنای واقعی موفقیت را بدانید
وارن بافت به رغم ثروتمند بودن، موفقیت را با دلار اندازه نمیگیرد. بافت میگوید: «من کسانی را میشناسم که پول زیادی دارند، میهمانیهای بزرگ شام میدهند و بیمارستانهایی به نام آنها است، اما هیچ کس آنها را دوست ندارد. وقتی به سن من برسید، موفقیت را با این مقیاس اندازه خواهید گرفت که مردم چقدر شما را دوست دارند. این بزرگترین امتحان زندگی است.»//دنیای اقتصاد
دیدگاه شما